دیکشنری
داستان آبیدیک
governor general
gʌvənəɹ d͡ʒenəɹəl
فارسی
1
عمومی
::
فرمانفرما، استاندار، والی، فرماندار كل، حاكم كل
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
GOVERNMENT PROGRAM
GOVERNMENT SPOKESMAN
GOVERNMENT SUBSIDE
GOVERNMENT DOWNSIZING
GOVERNMENTAL
GOVERNMENTAL AUDITING
GOVERNMENTAL AUTHORITY
GOVERNMENTAL FUNDS
GOVERNMENTAL MANAGEMENT
GOVERNMENTALISM
GOVERNMENTALIST
GOVERNMENTALITY
GOVERNMENTALIZE
GOVERNMENTS HAVE LONG ARMS
GOVERNOR
GOVERNOR GENERAL
GOVERNOR GENERALSHIP
GOVERNOR PRESSURE
GOVERNORSHIP
GOWAN
GOWK
GOWN
GOWNSMAN
GOY
GP
GRAAFIAN FOLLICLE
GRAB
GRAB A BITE
GRAB A CHAIR
GRAB A SEAT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید